فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

 

دل نوشته ي زينب زارعي از دبيرستان نيك بخت 
سخني با خدا!!
 
به نام خدا
خدايا!من دركلبه حقيرانه ام چيزي دارم كه تو درعرش كبرياييت نداري!
من چون تويي دارم اما توچون خودنداري!
 
خدايا من هماني هستم كه وقت وبي وقت مزاحمت مي شوم ، هماني كه وقتي دلش مي گيردو
بغضش مي تركد ، مي آيدسراغت.
من هماني ام كه هميشه دعاي هاي عجيب وغريب مي كندوچشمهايش را مي بندد و ميگويد:
** من اين حرفها سرم نمي شود.بايددعايم را مستجاب كني **
 
هماني كه گاه لج مي كند وگاهي خودش را براي تولوس مي كند !
هماني كه نمازهايش يك درميان قضا مي شود ! وكلي روزه نگرفته دارد!
هماني كه بعضي وقت ها پشت سرمردم حرف مي زندوگاهي بدجنس مي شود!!
البته ..... گاهي هم خودخواه ، گاهي هم دروغگو !!
** الان يادت آمد من كي هستم؟؟!!! ***
اميدوارم بين اين همه آدمي كه داري ،بتواني من يكي را تشخيص دهي!
البته مي دانم ، اميد دارم چون كه مرا خيلي خوب مي شناسي !!
تو مرا خيلي خوب مي شناسي!
تم اسم مرا مي داني!
مي داني كجا زندگي مي كنم وبه كدام مدرسه مي روم !
تو حتي اسم تك تك معلم هاي مرا هم مي داني !
مي داني چه صفاتي دارم ، وهر كدام خوب است يا بداست !
اما ....... خدايا!
من ازتو هيچ نمي دانم ! هيچ كه دروغ است !چرا، يك كمي مي دانم اما خيلي كم است!!
من مدتهاست كه مي خواهم چيز هايي برايت بنويسم !
البته من هميشه باتو حرف زده ام ،بازهم حرف مي زنم .اما راستش چند وقتي است كه چند تا
تصميم جديد گرفته ام .
دوست دارم عوض شوم !
دوست دارم بزرگ بشوم! 
دوست دارم بهترباشم !
 
 من يك عالمه سوال دارم ،سوالهايي كه هيچ كس جوابش را بلدنيست !!
دوست دارم تو جوابكم رابدهي!
نمي دانم !!!!
شايد اصلا هيچ سؤالي ندارم وميخواهم تو به من سوالهاي تازه ياد بدهي!!
اما بايد قول بدهي كمكم كني!
قول مي دهي؟؟!!!
 
خدايا اين همه صحبت كردم ولي فراموش كردم كه بگويم:
 *** آخرين منجي عالم رابرسان!!
*** همه بچه ها ومرا دردرس هايم موفق كن!!
*** تمام پدرومادرهارا ،كساني را كه مي شناسيم ونمي شناسيم ،عاقبت به خير كن!
             آمين يارب العالمين
 
٦/آذر/٩٢


:: موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاجر وروستايي(حكايت)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 6 آذر 1392

 

یك تاجر آمریكایى نزدیك یك روستاى مكزیكى ایستاده بود كه یك قایق كوچك ماهیگیرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود!
 
 
از مكزیكى پرسید: چقدر طول كشید كه این چند تارو بگیرى؟
مكزیكى: مدت خیلى كمى !
 
 
آمریكایى: پس چرا بیشتر صبر نكردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟
مكزیكى: چون همین تعداد هم براى سیر كردن خانواده*ام كافیه !
 
 
آمریكایى: اما بقیه وقتت رو چیكار میكنى؟
مكزیكى: تا دیروقت میخوابم! یك كم ماهیگیرى میكنم!با بچه*هام بازى میكنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهكده مىچرخم! با دوستام شروع میكنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !
 
 
آمریكایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم كمكت كنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بكنى! اونوقت میتونى با پولش یك قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میكنى! اونوقت یك عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى !
مكزیكى: خب! بعدش چى؟
 
 
آمریكایى: بجاى اینكه ماهى*هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشترىها میدى و براى خودت كار و بار درست میكنى... بعدش كارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میكنى... این دهكده كوچیك رو هم ترك میكنى و میرى مكزیكو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورك... اونجاس كه دست به كارهاى مهمتر هم میزنى ...
 
 
مكزیكى: اما آقا! اینكار چقدر طول میكشه؟
آمریكایى: پانزده تا بیست سال !
 
 
مكزیكى: اما بعدش چى آقا؟
آمریكایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب كه گیر اومد، میرى و سهام شركتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینكار میلیونها دلار برات عایدى داره !
 
 
مكزیكى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمریكایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یك دهكده ساحلى كوچیك! جایى كه میتونى تا دیروقت بخوابى! یك كم ماهیگیرى كنى! با بچه هات بازى كنى !
با زنت خوش باشى! برى دهكده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى!!!


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مسافر(حكايت)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 6 آذر 1392

 

كوله*پشتي*اش را برداشت و راه افتاد. رفت كه دنبال خدا بگردد؛ و گفت: تا كوله*ام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالي رنجور و كوچك كنار راه ايستاده بود.
مسافر با خنده*اي رو به درخت گفت: چه تلخ است كنار جاده بودن و نرفتن. و درخت زير لب گفت: ولي تلخ*تر آن است كه بروي و بي *رهاورد برگردي. كاش مي*دانستي آن* چه در جست*وجوي آني، همين جاست.
مسافر رفت و گفت: يك درخت از راه چه مي*داند، پاهايش در گل است. او هيچ*گاه لذت جست*وجو را نخواهد يافت.
و نشنيد كه درخت گفت: اما من جست*وجو را از خود آغاز كرده*ام و سفرم را كسي نخواهد ديد. جز آن كه بايد.
مسافر رفت و كوله*اش سنگين بود.
هزار سال گذشت. هزار سالِ پر خم و پيچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و نااميد. خدا را نيافته بود، اما غرورش را گم كرده بود. به ابتداي جاده رسيد. جاده*اي كه روزي از آن آغاز كرده بود.
درختي هزار ساله، بالا بلند و سبز كنار جاده بود. زير سايه*اش نشست تا لختي بياسايد. مسافر درخت را به ياد نياورد. اما درخت او را مي*شناخت. درخت گفت: سلام مسافر، در كوله*ات چه داري، مرا هم مهمان كن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده*ام، كوله*ام خالي است و هيچ چيز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتي هيچ چيز نداري، همه چيز داري. اما آن روز كه مي*رفتي، در كوله*ات همه چيز داشتي، غرور كمترينش بود، جاده آن را از تو گرفت. حالا در كوله*ات جا براي خدا هست. و قدري از حقيقت را در كوله مسافر ريخت. دست*هاي مسافر از اشراق پر شد و چشم*هايش از حيرت درخشيد و گفت: هزار سال رفتم و پيدا نكردم و تو نرفته اين همه يافتي!
درخت گفت: زيرا تو در جاده رفتي و من در خودم. و نوَرديدن خود، دشوارتر ازدرنوَرديدن جاده*ها


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حكايت درخت گردو
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 6 آذر 1392

 

روزي ملا نصر الدین به دهكده اي مي رفت در بين راه زير درخت گردوئي به استراحت 

نشست و در نزديكي اش بوته كدوئي را ديد و ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوبه اين 

بزرگي از بوته كوچكي بوجود مي آيد و گردوي به اين كوچكي از درختي به آن بزرگي ؟ 

سرش را به آسمان بلند كرد و گفت : خداوندا ! آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو 

خلق مي كردي و گردو را از بوته كدو ؟

در اين حال گردوئي از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با

دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت : پروردگارا ! توبه كردم كه بعد از اين ؛ در كار 

الهي د خالت كنم ؛ زيرا هرچه را خلق كرده اي ؛ حكمتي دارد ؛ و اگر جاي گردو با كدو 

عوض شده بودمن الآن زنده نبودم .



:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جاي پاي خدا(حكايت)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 6 آذر 1392

 


شبي از شبها مردي خواب عجيبي ديد.او ديد که در عالم رويا پابه پاي خداوند روي ماسه هاي ساحل دريا قدم مي زندو در همان حال در آسمان بالاي سرش، خاطرات دوران زندگيش به صورت فيلمي در حال نمايش است.
او که محو تماشاي زندگيش بود، ناگهان متوجه شد که گاهي فقط جاي پاي يک نفر روي شنها ديده مي شودو آن هم وقتهايي است که او دوران پر درد و رنج زندگيش را طي مي کرده است.
بنابراين با ناراحتي به به خدا که کنارش راه مي رفت گفت:
پروردگارا... تو فرموده بودي که اگر کسي به تو روي آورد و تو را دوست داشته باشد، در تمام مسير زندگي کنارش خواهي بود و او را محافظت خواهي کرد. پس چرا در مشکل ترين لحظات زندگي ام فقط جاي پاي يک نفر است، چرا مرا در لحظاتي که به تو احتياج داشتم تنها گذاشتي؟
خداوند لبخندي زد و گفت:
بنده عزيزم، من دوستت دارم و هرگز تو را تنها نگذاشته ام.
زمانهايي که در رنج و سختي بودي، من تو را روي دستانم بلند کرده بودم تا به سلامت از موانع و مشکلات عبور کني



:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سوالات درس ششم دين وزندگي (٣)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 5 آذر 1392

 

سوالات درس ششم دين وزندگي (٣)
 
١-شيعه درلغت به معناي ....... ، ......... و......... است.
 
٢-درقرآن حضرت ابراهيم شيعه يعني ........... حضرت ...... معرفي شده است و همچنين به 
 
................... نيز ناميده شده است.
 
٣-حضرت علي در ......... و ........... بي نظيرو معصوم از گناه بودند.
 
٤-چراپيامبراسلام پيروي از امام ودستورات او را عامل نجات ومانع گمراهي معرفي نمودند؟
 
٥-پيامبراسلام پيروي از امام ودستورات او را عامل نجات ومانع گمراهي معرفي نمودند، مثال 
بزنيد:
 
٦- اِنّ الذين آمنوا وعملوالصالحات اولئك هم خيرالبرية( آيه ي ٧/ بينه ) را ترجمه كرده و شان 
 
نزول آن رابنويسيد:
 
٧-پيامبراسلام براي جابربن عبدالله انصاري امام علي را چگونه توصيف نمودند؟
 
٨-برطبق شرايط فرهنگي واجتماعي پيامبرچه حوادثي را پيش بيني نمودندواقدام ايشان در 
 
اين مورد چه بود؟( برطبق شرايط فرهنگي واجتماعي چراپيامبرتلاش مي كردند تا شخصيت 
 
ممتاز امام علي را به مردم بشناسانند؟)
 
٩-نمونه هايي از افكارجاهليت كه درزمان پيامبر همچنان جود داشت،ذكركنيد:چرا اين افكار
 
ادامه داشت؟
 
١٠-علت نزول آيه ٥٠/مائده (آيا به دنبال حكم جاهليت هستند؟.......) چه بود؟
 
١١-در لحظات حساس مردم زمان پيامبر تابع ايشان بودند يا بزرگان قوم خود؟ چرا؟
 
١٢-چراپيامبراسلام درهرفرصتي فضائل متعالي وجايگاه حضرت علي وأهل بيت را بيان 
مي كردند؟
 
١٣-حضرت علي وأهل بيت مردم را به ......... و ..............  و ......... .... فرامي خواندند.
 
١٤-درمورد فضائل وجايگاه امام علي پيامبرچه فرمودند؟
 
١٥-حضرت علي چگونه تربيت شدند ؟امام علي دراين مورد چه فرمودند؟
 
١٦-تربيت امام علي به دست پيامبرچه دليلي داشت؟
 
١٧-درمورد مقام علمي امام علي پيامبر چه فرمودند؟
 
١٨-ترجه ي حديث (( اَنَا مدينة العلم و علي بابها .........  )) را بنويسيد و نكات آن رابيان كنيد:
 
١٩-تشبيهات پيامبر را درمورد امام علي وفرزندان ايشان رابنويسيد:
 
٢٠-مقام ومنزلت حضرت علي نزد خداوتمجيدهاي فراوان رسول اكرم ازايشان به چه دليل بود؟
 
٢١-يكي ازويژگي هاي ممتاز امام علي ......... و .............. بود.
 
٢٢-حضرت علي  .................  را رسالت پيامبران مي شمرد ودردفاع از ................ از 
 
پيشتازان بود.
 
٢٣-امير مؤمنان علي عليه السلام چه اموري را سرلوحه ي حكومت خود قرار دادند؟
 
٢٤-چه كساني شيفته ي امام علي شدند وبه رهبري ايشان دل بستند؟
 
٢٥-با روي كار آمدن ............  و.............. اميد مظلومان به ياس گاييد.
 
٢٦-امامان همواره از ............... به عنوان يك اصل اساسي اسلام ياد مي كنند.
 
٢٧-ازنظر امامان توجه به چه اصلي بي توجهي به يك اصل مهم اسلامي است ؟چرا؟
 
٢٨-نام شيعيان وپيروان امير مؤمنان با .................  همراه شده است،زيرا.......................
 
٢٩-رابطه شناخت جايگاه شيعه با حفظ وحدت مسلمانان چه ارتباطي دارد؟
 
٣٠-باورهاي مشترك بين مسلمانان كدام است؟
 
٣١-مهم ترين اصول راهبردي انقلاب اسلامي چيست و براي حفظ آن چه شرطي لازم است؟
 
٣٢-حفظ وتقويت وحدت شيعه وسني و ......................... يكي از اصول راهبردي انقلاب 
 
اسلامي است كه ....................  و............. ......... همگاني را مي طلبد.
 
٣٣-امام خميني درمورد حفظ اتحاد وهمبستگي مسلمانان چه پيامي دارند؟
 
٣٤-براي حفظ همبستگي ووحدت ميان مسلمانان به چه نكاتي بايد توجه كرد؟
 
٣٥-حديث كسي كه صبح خود را آغاز كند و درانديشه .............................  مسلمان نيست،
 
را كامل كنيد وتوضيح دهيد به كدام نكته وحدت بخش بين مسلمانان مربوط مي شود؟
 
٣٦-اعتقادات خود را با ........... و .................. بايد اعتلا وارتقا بخشيم.
 
٣٧-نقش اعتلا وارتقا اعتقادات در وحدت بين مسلمين چيست؟
 
٣٨-براي بالا بردن سطح اعتقادات خود چگونه بايد برنامه ريزي كنيم؟
 
٣٩-نحوه ي زندگي ما به عنوان پيرو امام علي چگونه بايدباشد؟باركر نمونه ها توضيح دهيد:
 
٤٠-امام صادق : ......... خاندان ما باشيد و مايه ي ............. و ................ ما نباشيد.
 
٤١-چگونه مي توانيم از بدبيني ديگران به تشيع جلوگيري كنيم؟
 
٤٢-آيا پيرو اهل بيت بودن فقط به اسم است؟
 
موفق باشيد
 
تاج بخشيان


:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مدد براي عهد جديد
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392

 

سلام دوست عزيز!
درود هم عهد امام عصر!
اين بار براي عهد بستن با امام عصر از شما محبان نازنين امام عصرمدد مي جوييم.
براي همواركردن جاده ي پرپيچ و خم ظهور آقا چه پيشنهادي داريد؟!
اگر دوست داريد مارا ياري كنيد يك راهكار درقسمت نظرات از خود به يادگار بگذاريد تا
ردًّ پايتان درجاده ي انتظاربماند!!
سخت چشم براهتون هستيم!
 
نويسنده : پرواز

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستان مقام معظم رهبري
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392

 

همان طور که مشغول بالا رفتن از کوه بودیم و به اطراف نگاه می کردیم دیدیم در مسیر کوهنوردی یک دختر و پسر دانشجو با وضعی نامناسب نشسته اند طبق تجربه های قبلی می دانستیم که نبایداز آن ها بخواهیم که مکانشان رو تغییر بدهند یا درباره ی وضع ظاهری شان تذکری بدهیم آیت الله خامنه ای هم دقیقا از مسیری رفتندکه به مکان آن دونفر ختم می شد آقا پسر هم که ناخدا گاه متوجه یک موقعیت غیر عادی شده بودسرش رو بالا آورد و با رهبر نظام رودر رو شد هر دوی آن ها فکر می کردند که الآن حتما رهبری یک مجازاتی برایشان در نظر می گیرند ولی ایشون بدون در نظر گرفتن چهره ی اون دو نفر باهاشون صحبت کردند درباره ی شغل آقا پسر رشته ی تحصیلی دختر خانم و نسبتشون با هم سوال کردند که خوب این سوال بدون جواب ماند بعد درباره ی مشکلاتشان سوال کردند و کمی هم دوستانه با اون ها صحبت کردند آقا پسر هم که صمیمیت رهبری رو می بیند می گوید که ما با هم نسبتی نداریم و با هم رفیقیم 
رهبری کمی درباره ی فواید ازدواج برایشان صحبت کردند و آخر هم گفتند که اگه دوست دارید من حاضرم خطبه ی عقدتون رو هم بخونم اون دو نفر هم که تحت تاثیر رفتار مقام معظم رهبری قرار گرفته بودند قبول می کنند و می گویند چی از این بهتر و ما هم زمانی رو که ایشون وقت خالی داشتند براشون در نظر گرفتیم و از اون ها خواستیم با خانواده هایشان تشریف بیاورند 
بعد از مدتی آیت الله خامنه ای خداحافظی کردند و ما به راهمان ادامه دادیم چند روز بعد درحالی که اون آقا پسر تبدیل به یک پسر مذهبی شده بود و اون دختر خانم هم یک خانم محجبه به بیت آمدند



:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
اشتياق خدا به بنده گان
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392

 

خداي متعال به حضرت داوود فرمود :

اي داوود اگر روي گردانان از من چگونگي انتظارم براي آنان ، مدارايم با آنان و اشتياق مرا به ترك معصيت هايشان مي دانستند

بدون شك از شوق آمدن به سوي من مي مردند و بند بند وجودشان از محبت من از هم مي گسست


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستان گنجشك عاشق
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392

 

 

در زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. 
گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد. می گفت 
تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. 
چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ 
فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ 
من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. 

باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. 
حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من. 
آوردند.سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. 
گفت من چنین قدرتی ندارم. 

سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ 
گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. 
عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. 

یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره. 
حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ 
گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو.
مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟ 
این کلام در دل جناب سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد
و فقط یک دعا می کرد. می گفت:
الهی دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.



:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تصوير زيبا
نویسنده : خدیجه
تاریخ : یک شنبه 3 آذر 1392

 

زیبا ترین عکسها در اتاق های تاریک ظاهر می شوند ،

....پس هروقت در قسمت تاریک زندگی ات قرار گرفتی

بدان خدا می خواهد یک تصویر زیبا از تو بسازد......


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

 

من یک محجبه ام. لطفا مرا مسخره کنید. 
 
چرا که نوح را مسخره کردند. (هود (11):38)
موسی را مسخره کردند. (شعراء (26): 25)
عاد را مسخره کردند. (احقاف (46): 26) و در یک کلمه مسخره شدن، تنها شکنجه ی مشترکی بود که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند. (حجر (15):11)
سخت ترین شکنجه ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد. تا آن که خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود: (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. (انعام(6):10 و رعد (13): 32 و انبیاء (21): 41).
اما بدانید خداوند وعده داده است: از آنان روی گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (حجر (15) :95)
تا در روز قیامت بگویند: «افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره‏ کنندگان (آیات او) بودم!» (زمر (39): 56).
 
پس مرا هم مسخره کنید!
 


:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , حجاب وعفاف , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
كودكانه
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 2 آذر 1392

 

هوا گرفته بود باران می بارید کودکی اهسته گفت:

خدایا گریه نکن درست میشه!

 

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
من نزديكم
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 2 آذر 1392

 

و هنگامی که بندگان من ، از تو درباره ی من سوال کنند ؛

(بگو) :

من نزدیـکـم ؛

دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا میخواند ، پاسخ می گویم .

پس باید دعوت مرا بپذیرند ، و به من ایمان بیاورند ، تا راه یابند ...

آخه خدا چقدر دیگه خودمونیش کردی فدات بشم

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 2 آذر 1392

 

 
 
آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ
 
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
 
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
 
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: “عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟”
 
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
 
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.
 
استاد گفت: “این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!”
 
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: “اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!”
 
استاد لبخندی زد و گفت: “پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟
 
اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.”
 
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
 
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: “شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟”
 
استاد لبخندی زد و گفت: “من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم…


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
پوسترحجاب
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 2 آذر 1392

 

پوستر حجاب

 

 



:: موضوعات مرتبط: حجاب وعفاف , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
سوالات درس پنجم دين وزندگي(٣)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 2 آذر 1392

 

سوالات درس پنجم دين وزندگي(٣)
 
١-برطبق أيه ي (( فان تنازعتم في شئىٍ فردّوه الي الله .......)) شرط ايمان به خدا وسراي 
 
آخرت چيست؟
 
٢-كدام يك از قلمروهاي رسالت پيامبر پس از ايشان خاتمه مي يابد؟چرا؟
 
٣-كدام يك از قلمروهاي رسالت پيامبر پس از ايشان ادامه مي يابد؟چرا؟
 
٤-چرا وجود امام پس از پيامبرضروري است؟
 
٥-پيامبراسلام درمورد اهميت شناخت امام چه فرمودند؟
 
٦-امام چگونه تعيين مي شود؟چرا؟ ( دليل تعيين امام توسط پيامبرچيست؟)
 
٧-حادثه تاريخي ((دعوت خويشان ))راتوضيح دهيد:
 
٨-حادثه تاريخي ((دعوت خويشان )) به دنبال نزول كدام آيه وچند سال بعد از بعثت رخ داد ؟
 
٩-درمورد آيه ولايت به سوالات زيرپاسخ دهيد:
 
*  آيه ي انما وليكم الله  را تكميل كنيد:
* ترجمه ي آن رابنويسيد:
* داستان نزول آيه را بنويسيد:
 *پيام مهم آيه ولايت چه بود؟
* نزول آيه ي ولايت درهنگام انجام واقعه اي كه مردم ناظر آن بودند ، نشانه ي چه بود؟
* مصداق آيه ولايت كيست ؟چرا؟
 
١٠-درمورد آيه ي تطهيربه سوالات زيرپاسخ دهيد:
 
* آيه انما يريد الله .... را تكميل كنيد:
* ترجمه ي آن رابنويسيد:
*  داستان نزول آيه رابنويسيد:
* نكات آيه تطهير كدام است؟
* داستان آيه تطهير از زبان چه كسي نقل شده است؟
* به دنبال كدام دعاي پيامبرآيه ي تطهير نازل شد؟
* پس از نزول آيه ي تطهير عكس العمل پيامبرچه بود؟
* مفهوم كلمه ي (( الرجس ))درآيه ي تطهير چيست ؟ بيانگرچه خصوصيتي است؟
* اهل بيت چه كساني هستند؟
 
١١-حديث جابردرتوضيح كدام آيه بيان شده است ؟
 
١٢- برطبق آيه ي ولايت اولوالامر چه كساني هستند؟
 
١٣-پيام آيه ي ٥٩/نساء را ((يا ايها الذين آمنوا أطيعوا لله و أطيعواالرسول و أولوا الامر منكم))
 
بنويسيد:
 
١٤-پيامبراسلام درمورد امام پنجم به جابر بن عبدالله چه فرمودند؟
 
١٥-پيامبراسلام درمورد  امام عصر به جابر بن عبدالله چه فرمودند
 
١٦-حديث ثقلين را با ترجمه ونكات آن بنويسيد:
 
١٧-حديث منزلت چيست وچرا به اين نام خوانده مي شود؟
 
١٨-درمورد حادثه ي غدير به سوالات زيرپاسخ دهيد:
 
* تاريخ حادثه چه زماني بود؟
* حادثه ي درچه مكاني به وقوع پيوست؟
* نام آخرين سفرپيامبربه حج چه بود؟
* چند نفر درمراسم آخرين حج پيامبرحضورداشتند؟
* به دنبال كدام آيه حادثه ي غدير رخ داد؟
* نكات مهم آيه ٦٧/مائده ((آيه إبلاغ)) رابنويسيد:
* بعد از نزول آيه ي إبلاغ پيامبرچه دستوري دادند؟
* پيامبراسلام مردم راچگونه با پيام غديرآماده كردند؟
* حديث غديرراباترجمه بنويسيد:
* بعد از إبلاغ پيام غدير عكس العمل مردم چه بود؟
* چند نفرازاصحاب پيامبردرغديرخم حاضر بودند؟
* ديدگاه اهل سنت درمورد حادثه ي غديرچيست؟
*كلمه ((مولي)) درحديث غدير به چه معناست ؟دليل بيا وريد:
 
١٩-پيامبراسلام ..............  و ...................  رابه جانشيني خود معرفي نمود.
 
٢٠-لازمه جانشيني پيامبر علم و ............. كامل و .................. و ............ است.
 
٢١-از مجموعه آيات وروايات درمورد مقام حضرت فاطمه چه نكته اي استنباط مي شود؟
 
درپناه خدا 
 
تاج بخشيان
 


:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ليلي نام تمام دختران زمين است
نویسنده : خدیجه
تاریخ : شنبه 2 آذر 1392

 

خدا مشتي خاک را برگرفت مي خواست ليلي را بسازد

از خود در او دميد و ليلي پيش از انکه با خبر شود ، عاشق شد

سالياني ست که ليلي عشق مي ورزد ليلي بايد عاشق باشد.

زيرا خدا در او دميده است و هر که خدا در او بدمد ، عاشق مي شود

ليلي نام تمام دختران زمين است؛ نام ديگر انسان

خدا گفت: به دنيايتان مي اورم تا عاشق شويد

ازمونتان تنها همين است : عشق ، و هر که عاشق تر امد ، نزديکتر است پس نزديکتر اييد، نزديکتر

عشق ، کمند من است کمندي که شما را پيش من مي اورد کمندم را بگيريد

و ليلي کمند خدا را گرفت

خدا گفت: عشق فرصت گفتگو است ، گفتگو با من

با من گفتگو کنيد

و ليلي تمام کلمه هايش را به خدا داد ، ليلي هم صحبت خدا شد

و ليلي مشتي نور شد در دستان خداوند !



:: موضوعات مرتبط: حجاب وعفاف , حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
           
                مردی که ۱۶ بار پای پیاده به حج رفت اما قاتل حسین(ع) شد
 
        نگاهی به پیشینه شمر بن ذی الجوشن

 یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!

 

فرض کنید الان از صحنه کربلا خارج شده اید، یک نفر به شما هم می بگوید همه چیز برای رفتن شما به خانه خدا آماده است. آیا شما حاضرید با پای پیاده به این سفر بروید؟ مطمئنا می گویید: نه! اما اگر به این سفر سه و چهار ماه که زخم خستگی، تشنگی و گرسنگی دارد. یک بار بروید بار دیگر به شما بگویند نمی روید. این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند

اولین خصوصیت شمر این بود که می گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد. آیا غذا برای شما اولین مسئله زندگی است؟ در خانواده های ما وقتی که شام را خوردند به فکر ناهار فردا هستند. دعوای شکم دعوای مسخره ای است که همه ی ما با آن درگیر هستیم.
 
   که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.

 

تعدادی از این افراد با پیغمبر (ص) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟» الان این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند. امروز من در کتاب تاریخ مسعودی می خواندم که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.

چه خصوصیاتی باعث شکل گیری شخصیت های منفی می شود؟

ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟ این مسئله نیاز به تحلیل و بررسی دارد. این هشدار و اندازی برای امروز و فردای ما.

شمر با سه ویژگی، شمر شد

1. اولین خصوصیت شمر این بود که می گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد. آیا غذا برای شما اولین مسئله زندگی است؟ در خانواده های ما وقتی که شام را خوردند به فکر ناهار فردا هستند.
دعوای شکم دعوای مسخره ای است که همه ی ما با آن درگیر هستیم. فکرش را بکنید اختلاف همه غذاها ی عالم خیلی کم است. خدا حفظ کند آقای جوادی آملی را می گفتد: « فرق تمام غذاها بیست سانتی متر است. یعنی از نوک زبان تا ته زبان.» وقتی از این فاصله گذشت دیگر باهم فرقی ندارند. می خواهد چلو کباب و پیتزا باشد یا نان و ماست. همه ی دعواها بر سر همین بیست سانتی متر است. شمر نتوانست دعوای بیست سانتی متری را برای خود حل کند.

حضرت علی علیه السلام یک بار اراده کرد جگر بخورد گفت هفته بعد، هفته بعد، هفته بعد افتاد ماه بعد، یک سال این خوردن جگر را به تأ خیر انداخت. بعد از یک سال جگر تهیه کرد. دود جگر کباب کرده از دیوار خانه بیرون رفت. در زدند کسی گفت: خوش به حال شما که بوی این غذا از خانه تان بلند است من چند ماهی است از این غذا نخورده ام، حضرت فرمودند: « این غذا را به او بدهید » دوستی می گفت: مولا

نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت و به خاطر همین مسئله است که به کربلا آمد.
 
   علی مسئله ی شکم را برای خود حل کرده بود  و می توانست از غذایش بگذرد و به قول سعدی: تنور شکم دم به دم تافتن                              مصیبت بود روز نایافتن

 

اما شمر نتوانست مسئله غذا را برای خود حل کند. شمر عبدالبطن یعنی اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد. یک روز بهلول از راهی می گذشت. هارون او را صدا زد و گفت: ما را نصیحتی نمی کنی؟ می خواست او را دست بیندازد بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما می توانم سوالی از تو بپرسم؟ گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر می خواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار می کنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می دهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح می کنم. اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی آن را دفع کنی چه می کنی؟ گفت معلوم است می میرم.

نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم. بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو  دادن و پس دادن است است، توجه به همین ریزه کاری ها ما را از گناه و عصیان باز می دارد. از امام پرسیدند: تقوا چیست؟ فرمود: وقتی در بیابان راه می روی سعی می کنی خارهای ریز در پایت نرود یا خارهای درشت؟ اگر عاقل باشید هر دو. تقوا این است یعنی نه مرتکب گناه کوچک شوی و نه بزرگ. چرا که گناهان ریز، زمینه ارتکاب گناهان بزرگ است.

2. نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت و به خاطر همین مسئله است که به کربلا آمد. شمر نزد عبید الله بن زیاد نشسته بود که نامه ایی از عمر بن سعد به عبیدالله رسید. عمربن سعد نوشته بود: ای امیر من با حسین مذاکره کردم. حسین سه پیشنهاد دارد : 1-  به مکه و

من کشور های دیگر را هم دیده ام اما هیچ کشوری لطیفه ساز تر از ایران نیست. هر چیزی را بهانه ی دست انداختن می کنند. در کربلا شمر بارها دست انداخت و حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد.
 
   مدینه برگردد. 2- اگر اجازه بدهی به هر سرزمینی بخواهد برود. 3- بیاید دست در دست یزید بگذارد و بیعت کند. عمر بن سعد نمی خواست جنگی صورت بگیرد و در آغاز دوست نداشت امام حسین کشته شود. اما در ادامه برای جنایت آماده شد.
عبید الله می گفت: بد نیست اگر این طوری شود مسائل ما حل می شود. همان جا شمر محکم به پهلوی عبیدالله زد و گفت: الان فرصت بسیار خوبی است و حسین در چنگ توست. عمر بن سعد دارد سازش می کند در حالی که حسین در هفتاد کیلو متری ما اردو زده است و به راحتی می توانیم او را در پنجه خود بگیریم. اگر برگردد در مکه و مدینه قدرتی  برهم می زند و دیگر هیچ کس نمی تواند با او درگیر شود. ابن زیاد گفت: خوب گفتی. الان چنگال هایمان در گلویش فرو رفته. خودت بلند شو و برو. گفت: من می روم اما اگر عمربن سعد نپذیرفت که من بجنگم، گردنش را بزنم و سرش را برای شما بفرستم؟ و خود فرمانده لشگر شوم؟ ابن زیاد گفت: این کار را بکن.

 

شمر آدمی است که مدام از این و آن می گوید. او یک روح شقاوت پیشه دارد. خداوند در سوره حجرات به این مسئله اشاره کرده است که اگر فاسقی نزد شما آمد و خبری پیش شما آورد، زود تأییدش نکنید و هیچ گاه از خبر چینی دیگران لذت نبرید. مثلا فردی نزد ما می آید و خبری را به ما می گوید ما می گوییم راست می گویی؟ این کار باعث تشویق طرف مقابل می شود و این عامل باب غیبت را می گشاید.

3. قرآن مجازات بد کاران را مشخص کرده ولی بد ترین مجازات ها متوجه کسانی است که زخم بر جان دیگران می زنند. حفره در روح ها ایجاد می کنند. سرزنش می کنند و می شکنند. و این خصوصیت متأسفانه در  دنیا به اندازه ی ایران نیست. من کشور های دیگر را هم دیده ام اما هیچ کشوری لطیفه ساز تر از ایران نیست. هر چیزی را بهانه ی دست انداختن می کنند. در کربلا شمر بارها دست انداخت و حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد.
این سه خصوصیت از جانباز امیر المومنین علی علیه السلام شمر را ساخت، شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی تمام دوازده  ضربه از پشت بر گردن ابا عبدالله علیه السلام وارد کرد و بعد هم سرخون چکان حسین علیه السلام را دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد

 
 
گلچینی از سخنرانی عاشورایی دکتر محمدرضا سنگری

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
حسین بی سر
نویسنده : خدیجه
تاریخ : جمعه 1 آذر 1392

 

 

سخن علامه طباطبايي كه خيلي ها را گرياند:

كسي چه مي داند ،‌ شايد سوره ي ياسين ،‌ همان يا حسين است كه بي سر شده!


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جواب امام علي به لطيفه عمر
نویسنده : خدیجه
تاریخ : پنج شنبه 30 آبان 1392

 

روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و حضرت على در مابین آن دو
 
قرار گرفته بود .
 
چون ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند و حضرت علی علیه السلام کوتاهتر بود،
 
عمر از روى شوخى گفت :
 
 
(( انت فى بیننا کنون لنا )) یعنى :
 
تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به کوتاهى قد امام بود.
 
ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود:
 
(( انا ان لم اکن فانتم لا )) یعنى :
 
اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم مى شود لا که بمعنى نیستى است


:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
سرت رابرشانه خدابگذار
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 29 آبان 1392

 

 

سرت را بر شانه ی خدا بگذار

تا او با نوازش های دستان مهربانش

قصه ی عشق را چنان زیبا برایت بخواند که

نه از دوزخ وحشت کنی

ونه از بهشت به رقص در آیی،

نه از نداشتن چیزی غصه بخوری

و نه از نداشتن کسی...

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
داستانک : خدا چه شکلی است؟
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 29 آبان 1392

 

داستانک : خدا چه شکلی است؟

 

داستانک : خدا چه شکلی است؟ - Bitrin.com

 

یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتیخدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت.
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می‌کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت:

 

داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی…
به من می‌گی قیافه ی خدا چه شکلیه؟

 

آخه من کم کم داره یادم می‌ره؟؟؟؟؟؟

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: حكايت و داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شش سفارش امام صادق عليه السلام
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 29 آبان 1392

 

امام جعفر صادق علیه السلام در بخشی از سفارش‌های خود به ابن جندب فرمودند: 
 
با كسى كه از تو بريده، وصل كن؛
به كسى كه چيزى به تو نداده، عطا کن؛
با كسى كه به تو بدى كرده،خوبى كن؛
 به كسى كه به تو دشنام داده، سلام كن؛ 
باكسى كه با تو دشمنى كرده، انصاف داشته باش؛
و از كسى كه به تو ظلم كرده، در گذر؛ همچنان كه دوست دارى از تو در گذرند.
 
پس از گذشت خداوند از خودت عبرت بگير.
آيا نمى بينى خورشيد خداوند برخوبان و بدان مى تابد و بارانش بر صالحان و مجرمان نازل مى شود؟ 
 
 
«مستدرک، جلد 9، صفحه 11»

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زير باران خدا
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 29 آبان 1392

 

فصل باران است بارانی شویم

از درون جوشیم و طوفانی شویم

 

در تمام قطره ها تکثیر شو

     زیر باران خدا تطهیر شو . . .

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اعمال قبل از خواب
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
حضرت زهراعليها السلام فرمودند:
 
 پدرم رسول خدا صلى‏الله‏ عليه ‏و آله بر من وارد شد در حالى كه مهياى خواب بودم. حضرت
 
 فرمودند: اى فاطمه نخواب مگر بعد از آن كه چهار عمل را به جاى آورى. اول اين كه: ختم قرآن
 
 كنى، دوم آن كه: پيامبران را شفيعان خود گردانى ، سوم اين كه ، مؤمنين را از خود خشنود 
 
گردانى ، چهارم آن كه: حج و عمره كنى. حضرت اين را فرموده و اقامه نماز كردند ، من صبر 
 
كردم تا نماز پدرم تمام شد. سپس پرسيدم يا رسول ‏الله، مرا به چهار چيزى امر فرموديد كه در 
 
اين مدت زمان،  قدرت انجام آنها را ندارم. پدرم تبسمي كرده ، فرمودند: هرگاه سه مرتبه سوره 
 
«اخلاص‏» را بخوانى گويا ختم قرآن كرده ‏اى، و هرگاه صلوات بفرستى بر من و پيامبران پيش 
 
از من ، همه ما شفيعان تو خواهيم بود و هرگاه براى مؤمني استغفار كنى پس تمامى ايشان از
 
 تو خشنود مى‏شوند  و هر گاه بگويى «سبحان‏ الله و الحمدلله و الله‏ اكبر» مثل اين است كه حج
 
 و عمره انجام داده باشى.
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
براي غيبت چه كنم؟؟؟؟؟؟
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392

 

براي غيبت چه كنم؟؟؟؟؟؟
روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (ع) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند. چه کنم؟ حضرت الیاس (ع) فرمود: چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند، بگو  
 
 بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد
 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شب كه مي شود!!!
نویسنده : خدیجه
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392

شب كه مي شود!!

خدا روي قالي دلم راه مي رود!!

ذوق مي كنم ، گريه مي كنم 

اشك من ستاره مي شود!!

هرستاره اي به سمت ماه مي رود.......


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
زيبايي عشق
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392

 

مــاه اگــه نــــور خـــدا رو بگیـــره
 
تــا همیشـــه زینـــت آســمونــه
 
مــاه اگـــه کـــه خودنمــایی نکنه
 
همیشه روشن و کامل می مونه
 
کاش ستـــاره ی نجیــب آسمون
 
گــــره روســـــری شــو وا نکنـــه
 
کاشکــی هیــچ گلی برای دلبری
 
عطــــرشـــو حـــراج دنیـــا نکنـــه
 
تــــوی بــــازار کســــاد روشـــنی
 
کســی خورشیـدو کنـار نمی زنه
 
هر کی میرسه به زیبایی عشــق
 
دیگه زیبایـــی شـــو جار نمی زنه
 
دنیا نیــرنگ و رنگــــه بازی هـــاش
 
چشـــم نـــداره رنـگ عشقو ببینه
 
تو ولــی آئینـــه ای و حیفـــه کـــه
 
روی آئیــنــــه غـــبــاری بشیــنــه
 
آی گــــل محمـــدی کـاش بدونی
 
چـــه قشنگـــه جامـه ی حیای تو
 
تــــو دلـــت دریـــایـــی از محبتـــه
 
دنیـــا خیلـــی کوچیکـــه بــرای تو
 
آی گـــل محمــــدی کــاش بدونی
 
دنیـــا تشنـــه ی نجابتـــت شــده
 
طعنـــه ها مشتــی حباب روی آب
 
تـــازه وقــت استقـــامتــت شــده
 
تــــوی بــــازار کســــاد روشـــنـی
 
کســی خورشیـدو کنـار نمی زنه
 
هر کی میرسه به زیبایی عشــق
 
دیگه زیبایـــی شـــو جار نمی زنه
 
دنیا نیــرنگ و رنگـــه بازی هـــاش
 
چشـــم نــداره رنـگ عشقو ببینه
 
تو ولــی آئینـــه ای و حیفــه کـــه
 
روی آئیــنـــه غـــبــاری بشیـنه 


:: موضوعات مرتبط: حجاب وعفاف , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
رنگ خدا
نویسنده : خدیجه
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392

 

 
 
خواهرم گو که چرا رنگ برنگ آمده ای؟
 
مگر از عفت و آزرم به تنگ آمده ای؟
 
 
چه بدی دیدی از آیات خداوند رحیم
 
 که تو با مذهب اسلام به جنگ آمده ای؟
 
 
این گناه علنی از تو مسلمان زشت است
 
تو خوش از اینکه به انظار ، قشنگ آمده ای؟
 
 
عصمت و دین جوانان همه بر باد دهی
 
ای که بی چادر و با مانتو تنگ آمده ای
 
 
به کجا می روی از خیمه ی زهرا ، برگرد
 
که به راه گنه و فتنه و ننگ آمده ای
 
 
دل به دریای هوسها زده ای،غافل از این
 
طعمه ای هستی و در کام نهنگ آمده ای
 
 
تو چنان صیدی و صیاد هوس در پی توست
 
از چه در معرکه ی تیر و خدنگ آمده ای؟
 
 
صید صیاد شود ، کبک خرامنده ی مست
 
از چه در دام خطر مست و ملنگ آمده ای؟
 
 
چون که بودست حجابت،سپر تیر نگاه
 
پس چرا بی سپر ای غافل منگ آمده ای؟
 
 
بود تقوای تو زین مَهلَکه ها،پای گریز
 
از خطر چون بگریزی تو که لنگ آمده ای ؟
 
 
تو گلی هستی و گلچین هوس کرده کمین
 
شیشه ای هستی و در معرض سنگ آمده ای
 
 
 برد گستاخی شهوت همه شیرینی عشق
 
نوش بودی تو چرا زهر و شرنگ آمده ای؟
 
 
رهبرت عشق و وفا بود و کنون نفس و هواست
 
در خطر گاه ، چه بی فکر و درنگ آمده ای
 
 
جای غفلت نبود، خواهر من قدر بدان
 
که در این دار فنا ، گوش به زنگ آمده ای
 
 
 
 


:: موضوعات مرتبط: حجاب وعفاف , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1220
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :

RSS

Powered By
loxblog.Com